جدول جو
جدول جو

معنی صومعه دار - جستجوی لغت در جدول جو

صومعه دار
راهب، زاهد، برای مثال نقدها را بود آیا که عیاری گیرند / تا همه صومعه داران پی کاری گیرند (حافظ - ۳۷۶)
صومعه داران فلک: کنایه از ملائکه، فرشتگان
تصویری از صومعه دار
تصویر صومعه دار
فرهنگ فارسی عمید
صومعه دار(یِ کُ نَنْ دَ / دِ)
دارندۀ صومعه. راهب. رهبان:
تنهاروی ز صومعه داران شهر قدس
گه گه کند بزاویۀ خاکیان مقام.
خاقانی.
حافظ بکوی میکده دایم بصدق دل
چون صوفیان صومعه دار از صفا رود.
حافظ.
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند.
حافظ
لغت نامه دهخدا
صومعه دار
زاهد، راهب
تصویری از صومعه دار
تصویر صومعه دار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صوبه دار
تصویر صوبه دار
حاکم، والی، فرماندار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صومعه داران فلک
تصویر صومعه داران فلک
کنایه از ملائکه، فرشتگان
فرهنگ فارسی عمید
(صَ / صُو مَ عَ / عِ)
اقامت در صومعه. رهبانی. مجازاً عبادت:
دیو اگر صومعه داری کند اندر ملکوت
همچو ابلیس همان طینت ماضی دارد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ عَ سَ)
نام یکی از بخشهای شهرستان فومن، همچنین نام شهر کوچک مرکز بخش است. این بخش در قسمت شمال باختری شهرستان واقع و هوای آن معتدل و مرطوب است. آب مزروعی قرای تابع بخش از رودخانه های تنیان، سیاه رودخان، پلنگ رود و رود خانه ماسوله تأمین میگردد. محصول عمده این بخش به ترتیب اهمیت: برنج، توتون سیگار، ابریشم، چای و مختصر نیشکر در چند محل بخصوص است. راه شوسۀ رشت به طالش تقریباً از وسط این بخش از قصبات صومعه سرا، کسما، اباتر، طاهرگوراب و ضیابرمیگذرد. این بخش از دو دهستان یکی مرکزی و دیگری گسگرات تشکیل شده، جمع قرای بخش در حدود 103 آبادی بزرگ و کوچک و جمع سکنۀ آن در حدود 63000 تن است. دهستان مرکزی از 60 آبادی تشکیل شده و در حدود 48 هزار تن جمعیت دارد. قرای مهم آن عبارتند از: قصبۀ کسما که در 4 هزارگزی شمال صومعه سرا واقع است و اهمیت تاریخی دارد و سابقاً مرکز حکومت فومنات بوده است. قرای مهم دیگر عبارت است از پشتیر، میانده، مرکیه، گوراب زرمخ که در انقلابات جنگل مرکز انقلابیون بوده، پیشخان، پشته ساز و تنیان. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ عَ)
دهی است جزءدهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر، واقع در 9500 گزی شمال باختری اهر و 4500 گزی راه ارابه رو تبریز به اهر. کوهستانی و معتدل است. 211 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ عَ دِ)
دهی است جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 5500 گزی خاوری ورزقان و 4 هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر. این ده در جلگه واقع و هوای آن معتدل و مایل به گرمی و مالاریایی است. 643 تن سکنه دارد. آب آن از دو رشته چشمه و رود خانه اهر است. محصول آنجا غلات و سردرختی، حبوبات و سیب زمینی. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ عَ بَ)
دهی است از دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان، واقع در 33 هزارگزی شمال باختری سیردان و 5 هزارگزی راه مالرو عمومی. این ده کوهستانی و سردسیر است. و 208 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و رود خانه انارستان است. محصول آنجا غلات، پنبه، ماش، انگور، گردو و انار. شغل اهالی زراعت، گلیم، جاجیم بافی است. راه آن مالرو است. ساختمانهائی از طرف شرکت پنبه در این قریه احداث شده بود که فعلاً بدون سکنی بوده و شعبه پنبه به منجیل تغییر مکان داده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دارندۀ صوبه. حاکم وفرمانروای صوبه: ناصرخان حاکم و صوبه دار آن مملکت روانۀ جلال آباد و از آنجا به پیشاور... آمد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 77). رجوع به صوبه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ / صُو مَ عَ / عِ نِ فَ لَ)
ملائکۀ مقربین. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صوبه دار
تصویر صوبه دار
حاکم والی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوبه دار
تصویر صوبه دار
((صَ بِ))
حاکم
فرهنگ فارسی معین
دختر یا پسری که نامزد کرده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی